20071221

تجربه آموختن و تجربه آموختن

این ترم رفتم دانشگاه درس دادم شاید دلم رو نزنه شاید کمک کنه شاید بدرد فردا بخوره شاید کمکی به کسی باشه شاید جالب بشه امروز که داره ترم تموم می شه فکر می کنم این یک ترم بهم یک عمر گذشته من لیاقت ندارم چیزی به کسی یاد بدم گرچه از خیلی ها خیلی خیلی بیشتر می دونم....بیشتر معلم هام هم همین بودن
در ترمی که گذشت از دفتر خیلی ناگهانی جدا شدم و خیلی ناگهانی تر در دو دانشکده معماری درس دادم حالا که دیگه داره ترم تموم می شه گرچه بسیار از این تغییر راه ناگهانی
لرزیدم اما پشیمان نیستم چون کاری کردم که نکرده بودم.من با این کارهای نکرده که فردا یک تجربه می شود زنده ام
من زنده ام و
من برای پریدنی که هر روز انتظار می کشم زنده ام
من هنوز زنده ام

20071118

its now to turn it off

الان وقت اینه که جوراب رو پشت و رو کنی
خیلی وقت ها پشتش هنوز بو نگرفته
میشه یه مدت دیگه هم پات بکنی
گاهی وقتی درش می آری می بینی پات هم گندیده
امیدوار باشیم که پایمان سالم باشد
بدون پا کجا بخزیم؟

20070601

داستان کوتاه

پسر جوان چندين بار تلاش کرده بود اما نتوانسته بود با او درست و حسابي صحبت کند. اين بار او را ناگهان جايي که انتظارش را نداشت ديده بود اما در چشمانش نگاه کرد و او را بي مقدمه به ناهار در بهترين جايي که به ذهنش مي رسيد دعوت کرد
من نمي دونم دقيقن بايد چي بگم
پسرک نمي دانست که دختر روياهايش در ذهنش از اين ضيافت چه تعبيري دارد
مگه بايد حتما چيزي بگي .طوري شده پسر؟
نه ! چطور بگم ؟ چند روزه فکر ميکنم ديگه نميتونم بهت نگم که خيلي دوستت دارم
گارسون چرک و چبيل اما با مزه کافه بعد از مدتها از راه رسيد و بي مقدمه گفت: غذا! استيک! نسوزي! شاتو بريان! دلستر نداريم! جا هم کمه غذاتون رو خوردين
!خر
وقتي از هم جدا شدند حرف هاي بسياري بين آنها رد و بدل شده بود. پسر جوان آنچه مي خواست بشنود نشنيده بود ولي خورشيد خسته آن غروب بهاري در دل او طلوع مي کرد. اميدوار شده بود چون دست کم سرانجام چيزي ناگفته نبود