20101121

Why Iran? Why Nigeria?

دو - بازی فوتبال با نیجریه لغو می شود
سه - نیجریه محموله ی اسلحه ی قاچاق از ایران را در بندر خود کشف می کند چه پلیس های زرنگی
چهار - وزیر امور خارجه که ناگهان در نیجریه ظاهر می شود همه چیز را سو تفاهم می داند
پنج - نیجریه قانونمدار شده و به شورای امنیت گزارش میدهد
شورای امنیت اینا رفته اند نهار که ناگهان
شش - همان شیطون بلاهای نیجریایی ناگهان 130 کیلو هرویین در محموله ی موتور ها ی ماشین از مبدا ایران و در نیجریه کشف می کنند

و به عنوان حسن ختام این را حتما حتما حتما بخوانید
یک - یعنی شوخی را خودمان شروع کردیم و بهتر بود بیشتر مدارا می کردیم
اروپا که نیست آقریقا است
دست توی هر سوراخی که نباید کرد

حالا کی آماتور تره؟
یک ایران
دو نیجریه
سه شورای امنیت
چهار شیطان بزرگ

ایران چرا اینقدر به نیجریه جنس قاچاق می فرستد؟
مقصد بهتر و پولدار تر وجود ندارد؟



20101118

1489

روزهایی را باید برای دفتر تکانی
کارگاه تکانی
و خانه تکانی
تخصیص داد
دیروز خانه ی مان را شخم زدیم
امروز کارگاه و ابزار و ماشین هایم را شخم زدم
شب هم شخم آخری به خانه می زنم و یه جاهایی را  رنگ امیزی می کنم
خیلی پایدار نیست شور و شوق حاصل از این جست و خیز ها
ولی همون اول شادابی ای به آدم میده کار بدنی
!که کم از یه تدخین سنگین نداره یه چیزی مثلن شبیه تزریق

دماغه ی امید نیک یا همان خاطره هایی که ارزو شدند و ارزو هایی که خاطره می شوند


دماغه ی امید نیک

واژه ی دماغه ی امید نیک برای من تداعی کننده ی یه آرزوی کودکانه ی دست نیافتنی یه و البته نه اروزی من و این اصلا مهم نیست که من برام چی تداعی میشه یا چرا یا اصلا دماغه ی امید نیک کجاست و خوردنیه یا پوشیدنی
به نظرم این جالبه که یه چیزایی تو یه جاهایی از حافظه میشینن بلند نمیشن و فراموش نمی شن و یه معنی ای هم واسه خودشون همیشه دارن که اگه خیلی هم فراموش بشن با یه یاداروی ساده باز خوانی می شن میان جلو و خودنمایی می کنن خوشحال ناراحت افسرده شاداب پریشون عصبانی و ...میکنن ادم رو
و اون چیزایی که حس بد به ادم میدن چه درست چه غلط همیشه بیشتر میان تو ذهن من
چه موقعی که شادم چه موقعی که غمگینم چه امیدوار و چه فسرده ام
چه اونا خاطره باشن چه آرزو
چه خاطره ای که آرزو شده امروز
چه آرزویی دست نایافتنی که دیگه خاطره شده

20101114

1493

یک اتاق ِ زندگی  نور کافی، رادیو، یه عالمه کتاب، میز گرد برا خواندن، میز کوتاه برا خوردن، جای کافی برا ولو شدن، حداقل دو گوشه ی مناسب برا قنبرک زدن، دیوار های کافی واسه میخ کوبیدن و اشیای تزیینی و خنزر پنزر های ریز و درشت در هر گوشه ای میخواهد که همه این جا هست پس می توان بیدار ماند و زندگی کرد هر شب تا دیرگاه 

20101109

بلاگ مخدر

بی شرف وبلاگ اعتیاد می آورد
مدتی کوتاه آمدم ننویسم  همان شد که ده سال است می شود
چیزهایی می خواهی بگویی که باید در واقع بنویسی
حرف هایی هست که گفتنی نیست نوشتنی است
از سوی دیگر در ظاهر خواننده نداری اما همه تو را با همین چند خط تفسیر می کنند چون خودشان همین را هم نمی نویسند
حرف هایی را که می نویسی دیگر نگفته نیستند چون حداقل یک بار مرورشان کرده ای
و در عین حال وبلاگ دوای تنهایی نیست که به مثلا دیوار حرف هایت را بزنی
یعنی وبلاگ نمی نویسی که تنهایی را پر کنی
فکر کنم در واقع حرف هایی هستند که ذاتن نوشتنی هستند نه گفتنی
یه چیزهایی مال شفاهی روایت شدن نیستند
یا حداقل اینکه خیلی چیزها را باید مکتوب هم کرد

و اما
رفیقی دارم که اصرار دارد نحوه ی برخورد ما با شرایط در دگرگونی ها ی بعدی حاصل از آن شرایط موثر است
مثلن  اگه عاشقیتی در میونه مهمه که باهاش انتلکتوال برخورد کنیم یا چاله میدونی و این در کیفیت عاشقیت موثره
دوست دارم نگم که قبول ندارم و ما تمام سرنوشتمون یه سری تکرار تاریخی یه و ترجیح میدادم چهار نفر پیدا میشدن نظرشون رو بشنوم