20130728

مسجد پشت تیاتر آری! مسجد پشت تیاتر شهر نه!

اي زعماي معمار! من بارها در حفاظت شده ترين! شهرهاي اروپا چرخيده ام و مثل خيلي از شما رفقا بناهاي نوين و البته فرمال را در ميانه و مجاور بناهاي تاريخي حفاظت شده ديده ام. در کار حرفه ای و در محیط دانشگاهی هم با بافت های واجد ارزش های تاریخی بسیار درگیر بوده ام و مستندات تجربیات بسیاری را مطالعه کرده ام. در پاريس، برلين، استراسبورگ، زوريخ، آمستردام و حتي رم ميتوانيم مثال هاي زيادي بياوريم. همه شان همنه تنها از ارزش بناي تاريخي نكاسته اند كه به ارزش هاي سايت و محله و منطقه تاريخي افزوده اند. سايت هاي تاريخي موميايي نيستند.تجديد حيات و باز زنده سازي و پويايي لازم دارند و اصولن معنای حفاظت این نیست که تا چشم کار می کند در اطراف هیچ کار نکنیم مبادا اشتباه کرده باشیم. این عرایض را هم استنتاجات بنده نیست. سايت تياتر شهر و ساخت وسازهاي مجاورش هم بايد با اين ديد بررسي تحليل شوند. تحليل بناي مسجد بايد با توجه به معيارهاي حفاظت بافت هاي تاريخي و آموختن از تجربه هاي موفق انجام شود.با اين ديد به نظر من مسجد آقاي ... گرچه شاید به این حرف ها کاری نداشته ( شاید هم داشته) خيلي هم می تواند به جا و موفق باشد. مسایل اداری و مالی و بند و بست پشت پرده اش هم ربطی به اصل موضوع ندارد. بهانه نسازید. بايد رصد كرد تا انتها و دید که بازخورد اجتماعي اش چه خواهد بود.نقد هم معنی اش معلوم است با هجو و تخریب فرق دارد. علم و دانش و تجربیات ممالک متمدن هم توهم نیست و نمی توان انکارش کرد. ضمنن من هیچ نسبتی با پروژه و دست اندرکارانش ندارم و سمپات هیچکدومشون هم نیستم. 

20130724

رانت کلفت، شهر آباد

گرچه عمیقن معتقدم که رانت های معماری و ساختمان شدیدن به بی عدالتی در پرورش استعداد های حرفه ای مستقل لطمه می زنند و چه بسیار مسابقات که برنده هاشان از قبل معلومند یا چه بسیار معماران جوان رده ی متوسط که با همین رانت ها سر  از روی جلد ژورنال ها در می آورند
و البته این مختص ایران هم نیست
اما باز هم 
کاش از قماش "رضا هاشمی" ها و" ناظر عمو" ها در این تهران آشفته صد تا داشتیم
 تا تهران میشد بهتر از پاریس یا حتی برلین

20130713

از پس ماه ها و امروز با سیاوش

بازی از زمان فیلتر شدن بلاگ اسپات شروع شد. این که چرا من باید بنویسم ولی خوانده شدنم محال باشد چون فیلترم. تصمیم گرفتم بلاگم رو ببرم روی هاست خودم و تا اون موقع که لابد چند هفته س کمتر بنویسم
 نبردم و ننوشتم و الان ماه ها گذشته و به سال رسیده

امروز پسری دارم به نام سیاوش . هجده روز سن دارد و هنوز گاهی که خیره میشود به جایی چشمانش چپ می شود

من به زودی به هاست خودم نقل مکان میکنم و بی وقفه مینویسم از روز های که پس هم می ایند و بعد از این سی و دو سال لابد چند سال دیگری هم مشغولشان هستم

من به هاست خودم می روم؟
من؟
آیا من؟