20101223

1454

Austere Fiscal Policy

20101211

1466

امروز هم مثل دیشب بود دیشب هم مثل خیلی روزهای قبل
در چنین شب ها و روزها یی نمی دانم چرا ولی

در روزهایش اگر کارها را بنویسم و به ترتیب اولویت ردیف کنم  که کار هر روزم است
باز هم کار دیگری می کنم
قرار است پروژه ی معلومی را در اولویت اول قرار دهیم اما به هر قیمتی شده هر کاری که شده از هر سطحی می کنم غیر از کار مرتبط با آن پروژه
البته فهمیده ام که در این طور موارد تنهایی خیلی مفید است و سکوت
که تنهایی را الان بدست اوردم که تمام بچه ها خیلی عجیب زود تر از همیشه از دفتر بیرون رفتند
و سکوت را هم کمابیش دارم به لطف این طرح های ترافیکی و آلودگی هوای این روز ها که این اطراف را تقریبا خلوت کرده
آنقدر که اگر یک ماه پیش این پارکینگ طبقاتی مجاور بازاری گرم داشت و هیچ وقت جا نداشت الان معمولا جای خالی دارد.

و اما در شب هایش خواب تمام مسایل کاری، زندگی، خاطرات تلخ و شیرین ، کلمه کلمه ی حرف هایی که روز قبل شنیده ام یا گفته ام جزییات اتصالات یک پروژه ی ساختمانی شماره تلفن ها کارهایی که کردم کارهایی که باید میکردم و نکردم قول هایی که دادم به خودم و عمل نکردم
سفر حضر
تاریک روشن
دور نزدیک
سرد گرم
ورزش خمودگی
کتاب روزنامه سیاست وهمه ی بقیه ی مزخرفات بی اهمیت
را در خواب میبینم شاید هم این دیگر بیداری است که همه ی این ها را در خود دارد
اغراق نمی کنم که خیلی تصمیم ها را هم که خیلی فنی هستند در خواب میگیرم
ذهنم یه روز هایی اصلا در اختیارم نیست و یه شب هایی واقعا نمی خوابم
یه روز هایی و شب هایی هم انگار نه انگار
شاید مریض نباشم چون جاییم درد نمی کنه ولی به احتمال زیاد این همه کار را حریف نیستم
یه چیزی لازم دارم که مثلا کارکردش باشه کند کننده زمان یا کند کننده ی کارکرد ذهن

منشا آلودگی هوا


خوب اگه مال گاز نیست اگه در شهرهایی که تا حالا الوده نبودند هم مشکل داریم اگه جمعه ها هم الوده ایم و اگه شب ها که تردد کمتره الودگی هم کمتره خوب لابد به سوخت جدید ربط داره دیگه چرا لج بازی می کنیم با سرنوشتمون
هوایی که لج باز ها تنفس می کنند هم که همینه
آقایون گورمون رو با هم می کنند
از سر تقصیرات ما زبون بسته ها بگذرین


ظاهرا تا بعد از انقلاب مهدی نیز نهضت ادامه دارد

20101121

Why Iran? Why Nigeria?

دو - بازی فوتبال با نیجریه لغو می شود
سه - نیجریه محموله ی اسلحه ی قاچاق از ایران را در بندر خود کشف می کند چه پلیس های زرنگی
چهار - وزیر امور خارجه که ناگهان در نیجریه ظاهر می شود همه چیز را سو تفاهم می داند
پنج - نیجریه قانونمدار شده و به شورای امنیت گزارش میدهد
شورای امنیت اینا رفته اند نهار که ناگهان
شش - همان شیطون بلاهای نیجریایی ناگهان 130 کیلو هرویین در محموله ی موتور ها ی ماشین از مبدا ایران و در نیجریه کشف می کنند

و به عنوان حسن ختام این را حتما حتما حتما بخوانید
یک - یعنی شوخی را خودمان شروع کردیم و بهتر بود بیشتر مدارا می کردیم
اروپا که نیست آقریقا است
دست توی هر سوراخی که نباید کرد

حالا کی آماتور تره؟
یک ایران
دو نیجریه
سه شورای امنیت
چهار شیطان بزرگ

ایران چرا اینقدر به نیجریه جنس قاچاق می فرستد؟
مقصد بهتر و پولدار تر وجود ندارد؟



20101118

1489

روزهایی را باید برای دفتر تکانی
کارگاه تکانی
و خانه تکانی
تخصیص داد
دیروز خانه ی مان را شخم زدیم
امروز کارگاه و ابزار و ماشین هایم را شخم زدم
شب هم شخم آخری به خانه می زنم و یه جاهایی را  رنگ امیزی می کنم
خیلی پایدار نیست شور و شوق حاصل از این جست و خیز ها
ولی همون اول شادابی ای به آدم میده کار بدنی
!که کم از یه تدخین سنگین نداره یه چیزی مثلن شبیه تزریق

دماغه ی امید نیک یا همان خاطره هایی که ارزو شدند و ارزو هایی که خاطره می شوند


دماغه ی امید نیک

واژه ی دماغه ی امید نیک برای من تداعی کننده ی یه آرزوی کودکانه ی دست نیافتنی یه و البته نه اروزی من و این اصلا مهم نیست که من برام چی تداعی میشه یا چرا یا اصلا دماغه ی امید نیک کجاست و خوردنیه یا پوشیدنی
به نظرم این جالبه که یه چیزایی تو یه جاهایی از حافظه میشینن بلند نمیشن و فراموش نمی شن و یه معنی ای هم واسه خودشون همیشه دارن که اگه خیلی هم فراموش بشن با یه یاداروی ساده باز خوانی می شن میان جلو و خودنمایی می کنن خوشحال ناراحت افسرده شاداب پریشون عصبانی و ...میکنن ادم رو
و اون چیزایی که حس بد به ادم میدن چه درست چه غلط همیشه بیشتر میان تو ذهن من
چه موقعی که شادم چه موقعی که غمگینم چه امیدوار و چه فسرده ام
چه اونا خاطره باشن چه آرزو
چه خاطره ای که آرزو شده امروز
چه آرزویی دست نایافتنی که دیگه خاطره شده

20101114

1493

یک اتاق ِ زندگی  نور کافی، رادیو، یه عالمه کتاب، میز گرد برا خواندن، میز کوتاه برا خوردن، جای کافی برا ولو شدن، حداقل دو گوشه ی مناسب برا قنبرک زدن، دیوار های کافی واسه میخ کوبیدن و اشیای تزیینی و خنزر پنزر های ریز و درشت در هر گوشه ای میخواهد که همه این جا هست پس می توان بیدار ماند و زندگی کرد هر شب تا دیرگاه 

20101109

بلاگ مخدر

بی شرف وبلاگ اعتیاد می آورد
مدتی کوتاه آمدم ننویسم  همان شد که ده سال است می شود
چیزهایی می خواهی بگویی که باید در واقع بنویسی
حرف هایی هست که گفتنی نیست نوشتنی است
از سوی دیگر در ظاهر خواننده نداری اما همه تو را با همین چند خط تفسیر می کنند چون خودشان همین را هم نمی نویسند
حرف هایی را که می نویسی دیگر نگفته نیستند چون حداقل یک بار مرورشان کرده ای
و در عین حال وبلاگ دوای تنهایی نیست که به مثلا دیوار حرف هایت را بزنی
یعنی وبلاگ نمی نویسی که تنهایی را پر کنی
فکر کنم در واقع حرف هایی هستند که ذاتن نوشتنی هستند نه گفتنی
یه چیزهایی مال شفاهی روایت شدن نیستند
یا حداقل اینکه خیلی چیزها را باید مکتوب هم کرد

و اما
رفیقی دارم که اصرار دارد نحوه ی برخورد ما با شرایط در دگرگونی ها ی بعدی حاصل از آن شرایط موثر است
مثلن  اگه عاشقیتی در میونه مهمه که باهاش انتلکتوال برخورد کنیم یا چاله میدونی و این در کیفیت عاشقیت موثره
دوست دارم نگم که قبول ندارم و ما تمام سرنوشتمون یه سری تکرار تاریخی یه و ترجیح میدادم چهار نفر پیدا میشدن نظرشون رو بشنوم

20101028

اشتغال زایی خلاق یا استثمار خلایق

پارکینگ طبقاتی سر کوچه ی دفتر مدتی ست افتتاح شده و کمابیش هم چیز قابل تحسینی است چون هم مکانیابی درستی دارد و هم نسبتا خوب و مرتب و اصولی است.قبل از اینکه وارد محدوده ی طرح ترافیکی شهر شوی در این پارکینگ توقف می کنی
هم دنبال جای پارک کردن نمی گردی هم مایملک ات در جای امنی خواهد بود

اوایل کاملا خوب بود مکانیزه و دقیق و یک نفر در درگاه ورودی همه ی دوربین ها گیت اصلی و دریافت هزینه و ...را کنترل می کرد تا وقتی که چند اتفاق افتاد
تعداد نه چندان کمی خودرو دارای لژ اختصاصی و دایمی شدند
برق ساختمان مدتی قطع شد و نظم و ترتیب خیلی سریع بهم ریخت
اسقبال زیاد شد وظرفیت ناکافی  بود پس روشهای خلاقی که خواهم گفت  مشکلات را مثل همیشه ایرانیزه وحل و فصل کرد

 حالا که مدتی است برق وصل شده پرسنل هم شده اند ده نفر
در طبقات می چرخند وراننده ها را هدایت میکنند تا پشت به پشت آنقدر پارک کنند که تمام سطح پر شود
سوییچ ها را تحویل میدهی ودر کیسه ای می ریزند
و اینجا ماراتن پرسنل حدود ساعت ده صبح شروع میشود تا مهره های بازی را تا شب هی عقب و جلو کنند
و قدیمی ها را با جدید ها جایگزین کنند
تازه واکی تاکی هم دارند

بازی بانمکی است
تازه اگر شب دیر برگردی ماشینت به جای طبقه پنجم در طبقه اول است که البته این هم قسمتی از هیجان بازی است
هم برای چند نفر اشتغالزایی شده هم انعام رفقا به هزینه ی پارکینگ اضافه شده
ایرانیزه کردن کارها یعنی همین

20101023

چرا آب و هوا عوض کردن خوب است؟

گاه گاه به شهر و محله ای میروم که در آن بالیده ام
در آنجا نوای جیر جیرک و البته نجوای موتور یخچال بیشترین  آلودگی های صوتی ممکن هستند
و کثیف ترین هوا کمی گرد و خاک دارد  چون ماشینی شاید اتفاقی به انتهای بن بست سری زده
وقتی برمیگردم به اینجا که شهر آرزوهاست برای ما
کمترین صدا مال چهل ثانیه ای ست که چراغ آن تقاطع قرمز است و ماشین های کمتری از زیر پایم رد میشوند
و تمیزترین هوا مال سحر است که دود دیشبی ها کم شده  و دود امروزی ها هنوز دمیده نشده
در محله ی من آدم های بیشتری غیر از صاحب خانه و سرایدار دفترم مرا می شناسند
 آخر هفته ها آب و هوا عوض کردن خیلی لازم است

20101019

روابط متقابل تحریم های اقتصادی اخیر و چارپایان اهلی

کارمزد حواله ی چندرغاز دلار به بیرون از ایران برابر خود مبلغ حواله است
داشتن یک کارت اعتباری برای پرداخت ان لاین  مستلزم خرید ارز به یک و نیم برابر گران ترین قیمت بازار است
پیدا کردن کسی که  چنین کاری کند گاهی روزها سخت است
بسته های پستی گاهی هیچ وقت به ایران نمی رسد
گاهی هیچ وقت نمی توانی بدون دوز چیزی را از گمرک ترخیص کنی
گاهی زیادی باید بدهی تا ترخیص کنی
همیشه و نه گاهی باید یک جاهایی پول های بی ادبی هم خرج کنی
تنور دلالان گرم گرم است
و این ها فقط تبعاتی ست که یک خرده پا با ان درگیر  است
تحریم ها پشم است

20101017

در باب چرایی وبلاگ گردانی

خلاصه کنم که گر چه به تعداد وبلاگ داران انگیزه ای برای نوشتن وجود دارد
اما من نه تنها نمی نویسم تا لزومن خوانده شوم
که نمی نویسم تا آنچه نمیتوان گفت را با این کاراکترهای کذایی گوشه ای ثبت کنم
و نمی نویسم تا نقدی ضرورتن بشنوم
حتی نمی نویسم  تا کسی که باید یا نباید شاید روزی ان را ببیند
این ها همه شاید تعدادی از انگیزه های دیگران باشد ولی مال من نیست
من برای نوشتن می نویسم
خیلی ساده هر روز می بینم چه کسانی از کدام سرور ها کدام کشور ها و چه و قت و چند بار این ها را می خوانند و پیغامی هم ندارند برای جا گذاشتن و می روند
من مینویسم چون نوشتن را دوست دارم حتی اگر خوانده نشود
به همین زیبایی

20101008

تاویل در ادبیات نیمه سنتی

همیشه تا امروز مطمین بودم اگر آن شعر حمید را زمزمه کنم که
گوهر خود را فشاندم در پای بت هایی که باید می شکستم
لابد همه و خودم باید دریابیم که قطعن کسانی یا دست کم کسی بوده  که  ارزشی داشته (و خوب اگر داشته  هنوز هم دارد) و من وقت و احساسی پایش(ان) گذاشته ام و الان پشیمانم
و حسی همیشه مرا برای واگویی دوباره ودوباره اش(آن مصرع) تحریک می کرد
الان فکر کردم آن احساس علاقه ی من به همه ی دلبرکان غمگینی که نبوده اند نیست
و حتی خود مرحوم مصدق هم می توانسته یک همچین منظور آبگوشتی یی را متصورنباشد از کلامش
این پاسخی ست و اقراری ست به راه بیهوده رفتن
گمان اشتباه بردن
خیالات موهوم
و هر آنچه تو را از به پیش رفتن تا وقت مردن وا می دارد
سودای عشق و عاشقی و شاعر پیشگی در حواشی اوهام مرتبط با آن شوخی ای است که روزگار با نادانان ِهمیشگی می کند
و چون می بیند کسی به ترفندش پی نمی برد باز هم ادامه می دهد

20101007

Great life

We just need a great day for freedom.
Now life devalues day by day.

20101003

Mor(t)al Connections!

He/She wants to connect with you on this or that social network to waste your time just like what he did with your friendship; whom you described before as one of the best......
What the hell does he mean?

20101001

پنبه ی زندگی

چکیده ی داستان همه یکیه
گرچه برش های زمانی متفاوتی ممکنه داشته باشه یا ترتیبش پس و پیش شده باشه
به هر حال همه داستانشون کلیات و تم های مشابهی داره

20100929

Emoticons

I always hate Emoticons. somthing like :) represents nothing.

20100927

سیب قانون جاذبه را دوست ندارد

یافتم
یافتم
باز هم راه حل یک پروژه ی نیمه کاره را در خواب یافتم
نباید بروم دکتر و نباید بگویم من خوب نمی خوابم
اتفاقا باید بروم بگویم من خیلی هم خوب می خوابم
راندمان حل مساله در خواب من قابل مطالعه داره میشه

20100923

لذات آشپزی و ظرایف کاربرد تکنولوژی

همیشه گفته ام که آشپزی یکی از هنرهایی ست که مرد و زن باید بداند و بدان بنازد
باید در هر فرصتی آشپزی کرد و ورای پاستا و قورمه سبزی در پی یافتن طعم ها ی تازه بود
در آشپزی لذاتی هست که در هیچ چیز دیگر نیست
و آرشیتکتی که آشپزی نداند مانند فلان و بهمان است
وهمیشه پیراشکی گوشت را که امشب درس بزرگی در باب ظرایف کاربرد تکنولوژی به من اموخت به عنوان یکی از ساده ترین ها و هم زمان یکی از هیجان انگیزترین ها نامیده ام
با اصرار گفتم که خودم راسن و انفرادن می خواهم آشپزی کنم پس دست بکار شدم تا تمام مزخرفات بالا را بار دیگر محقق کنم چنان که حتی به دستاوردهای تازه ای در پیچیدن خمیر دست یافتم.اما آیا این درست بود که تنظیمات اجاق مایکروویو را راسن و انفرادن حتی با وجود اینکه کتابچه راهنما دم دست بود انتخاب کنم؟
آیا درست بود بجای آن قابلمه ی روغن داغ سنتی و یا حتی همان فر برقی کلاسیک سراغ این آفت آشپزی بروم؟
پیراشکی ها فقط سفت نشدند بلکه بدون این که تغییری در ظاهر شان ایجاد شود محتویاتشان ذغال ذغال ذغال شد
آن هفت دقیقه ی آخر را طمع کردم می توانستند طلایی نباشند اما قابل خوردن بمانند
فقط همان چهار تایی که درظرف جا نگرفت نجات یافت
چه رجز ها که نخواندم و چه صابون ها که به اشکم نمالیدم
کتابچه ی راهنما را قبل از مصرف مطالعه نمایید یا درواقع لذات آشپزی را با کاربرد نادرست مظاهر تکنولوژی به هدر ندهید

20100920

Me & AA director!!!

This is a part of what were published by Archdaily from AA Tehran Summer School(2010).
I was at the moment of explaining about our component. Wolfgang(tutor of our group) is behind me. Love him because of all he did!

20100917

فنگ شویی درمانی

خیلی ها را این روزها دیده ام که تجارت کلاس های خودشناسی، خداشناسی، مولوی شناسی، کیهان شناسی، ذن، فنگ شویی و یه عالمه چیزهای دیگر را دامن می زنند تا چیز گمشده ای را بیابند که نمی دانند چیست . دین را شکل و شمایل دیگری می دهند و رنگ و لعابی یا چگونه نگریستن به پیرامون خود را دستاویز مراد و مرید بازی ای میکنند که عموما بر تمام وجوه فردی و اجتماعی زندگی شان سایه می اندازد
کسی را شنیده ام که کلاس ها ی نه چندان ارزان قیمت فنگ شویی برگزار می کند خصوصی و عمومی به خانه ها وارد می شود می گوید چه چیز را کجا بگذاریم و چه چیز را دور بریزیم و از این قسم تا بهتر زندگی کنیم
در ورای همه ی این شیطنت ها و دوز و کلک و عوام فریبی
ما هر چند وقت برای بهتر گذراندن ایام در خانه ی اجار ای نه چندان بانمک مان
راه حل تازه ای می یابیم
تمام اسباب و اثاثیه را جا به جا میکنیم
"و جالب است که هر بارمن میگویم "از این بهتر نمیشود

20100909

نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند داداش

20100905

در هر حرفه و شغلي كه هستيد نه اجازه دهيد كه به بدبيني هاي بي حاصل آلوده شويد و نه بگذاريد كه بعضي لحظات تاسف بار كه براي هر ملتي پيش مي آيد شما را به ياس و نا اميدي بكشاند.در آرامش حاكم بر آزمايشگاه ها و كتابخانه هايتان زندگي كنيد.نخست از خود بپرسيد: “من براي يادگيري خود چه كرده ام؟”سپس همچنان كه پيش تر مي رويد بپرسيد: “من براي كشورم چه كرده ام؟”و اين پرسش را آنقدر ادامه دهيد تا به اين احساس شادي بخش و هيجان انگيز برسيد كه: “شايد سهم كوچكي در پيشرفت و اعتلاي بشريت داشته ايد.”اما صرفه نظر از هر پاداشي كه زندگي به تلاش هايمان بدهد يا ندهد، آنگاه كه لحظه مرگ فرا مي رسد هر كدام از ما بايد اين حق را داشته باشيم كه با صداي بلند بگوييم: من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام
این بخش از وصیت نامه ی لویی پاستور را چند سال پیش هم یک بار پست کردم.امروز که بهانه ای دوباره یافتم تا از فعل "روشنفکر نمایی "پرهیز کنم این متن را دوباره نگاه کردم.میتواند برای همیشه حداقل برای درونگرای گوشه نشینی مثل من چراغ راه باشد

20100901

مردم کوچه هر روز فقیر و فقیرتر می شوند
نفت مان را عرب ها بالا می کشند چون خودمان بی عرضه ایم
کسی به فکر کسی نیست
چرا اسراییل می خواهد امام زمان را نابود کند؟
کسی به فکر فقیر و فقیر تر شدن مردم کوچه نیست
این ها چرا همیشه بلا گردانند

بی عرضگی مان را به پا رضای خدا می گذاریم و به آن راضی هستیم

نفت مان ر

20100828

حافظه ی کذایی

20100823

راه حل کارهای عقب مانده را یافتم
باید به ترتیب شروع کنی انجام بدی
خودش درست میشه

20100819

مشق تمام اشتباه را نمیتوان تصحیح کرد

20100726

...هنرها تغییر می کند

پشت آتلیه 4 بالای پله ها می رفتیم و ...خوب بود
زیرش تو اون اتاقه پر ازخرت و پرتهای ماقبل تاریخ بود
حالا تمیز شده مبلمان و کولر گازی داره دربان و خدم و حشم داره کی فکر می کرد اون نردبان
به پشت بام رو بردارن جاش مبل چرم بچینن
خوب نیست همون کثیفش رو می خوام
...دوباره در دانشکده
کسی چه میدانست باز فرصتی باشد تا دو هفته در این هنرهای زیبا بپلکم

20100717

مردمون نمی خوان تمارض کنن واقعن مریضن
محیط که به آدما سخت بگیره و مدام شرایط عمومی سخت تر بشه
همه هر روز بیشتر احساس می کنیم دردهایی داریم که نمی دونیم چی هستن
شاید حتی کلی از دردهای مفاصل و دل و روده ی ملت هم ریشه های اجتماعی داشته باشه
 

20100703

Universe Alone

20100625

در مغلطه ی" یک پایان تلخ بهتراز یک تلخی بی پایان است"؛ معمولا دومی از اولی سهل الوصول تر است

20100608

20100604

برای بار آخر خداحافظ گاری کوپر

20100526

.سالگردها از خود وقایع گاه دلخراش ترند

20100517

دانایی در طول زمان حاصل می شود
داناتر، رها تر است

20100514

Unforunately TEHRAN pisses me off.
The Big getaway...
 

من چندان دو آتیشه عمل نکردم در سال 88
دنبال محتوای غیر اخلاقی نمی گردم در وب
فعالیت های اجتماعی چندانی نمی کنم حتی شاید گوشه گیر هم به نظر برسم
 بسیاری از اخبار را سهوا پیگیری نمی کنم
اما
عمده صفحاتی که نیاز به مرورشان پیدا می کنم فیلتر شده اند
شهری در انگلستان به نام باث تشابه اسمی با حمام دارد و خودتان بقیه اش را حدس بزنید
:بماند که
طبق کدام قوانین تجاری در صورتی که دسترسی به سایتی منع شده باشد سرویس دهنده مجاز است کاربر
را به صفحاتی انتفاعی راهنمایی کند.لابد به این پیغام برخورده اید اگر  از داخل ایران وبگردی می کنید

20100513

جای اون خالیه
بیاد و ببینه
چقدر حالمون عالیه

20100503

لمپنیسم ایرانی یا غرفه ایران در اکسپوی چین




در غیاب کارشناسان،معماران،صاحب نظران و همه جامعه ی هنری و معماری و آن هنگام که همه در خوابیم غرفه ی تمدن چند هزار ساله ی ایران زمین در اکسپوی چین در کنار انبوه شاهکارهای برآمده از کنکورهای معماری و تلاش دفاتر معروف افتتاح می شود تا سندی باشد بر نسل تازه ای از لُمپنیسم ایرانی.ساختمان آبی رنگ غرفه ی چینی های سگ و گربه و سوسک خور است و البته یکی از ساده ترین ها.برای دیدن بقیه به اینجا سر بزنید.استاد های دانشگاه، مهنسان مشاور معظم، وزارت مسکن و شهرسازی،جامعه ی مهندسان مشاور، سازمان نظام مهندسی،نشریات پر سرو صدای معماری و فرهنگ همگی کجا بودند وقتی این آبرو از ما می رفت
سوپر مَن

20100428

غرقه در افکارم راهی خانه می شوم
آرزوهایم که این روزها بیشتر ایده هایی در حرفه ام هستند امان ام نمی دهند
مردمان دل به آرزوها می بندند

20100403

به هر حال من دعوی بی معنیت را سوختم

خودتی یارو

تا فرصت هست توبه کنیم شاید بیامرزدمون اونی که تو هیچی نمی گنجه و البته همه جا هم هست و خیلی چیزای دیگه
و حق داره همه رو به جنب و جوش بندازه اما به هر کی هر حالی خواست بده
خودتی یارو

طامات مکرر

آیا هر چه را بخواهی می توانی بدست بیاوری
آیا هر چه را بدست نیاوردی حتما لایق نبوده ای
آیا هر که هر چه دارد خودش به چنگ آورده
آیا همه ی خلایق فرصت برابر دارند
رفیقی بزرگتر هست که می گوید ما باید روزی بیست ساعت تلاش کنیم و سیصد و شصت و پنج روز به هوش باشیم
اگر همه ی خلایق فرصت برابر نداشته باشند چه سود که تلاش کنند
یعنی تلاش فقط برای بدست آوردن بی نهایت معنی دارد وگرنه اگر معلوم باشد تا به کجا به چنگ تو می رسد(چقدر استحقاق ذاتی داری) که چه تلاش بیهوده ای است ما می کنیم
آیا من به زیبایی های دست نیافتنی حسادت می کنم؟

20100220

در سیر انباشت خاطرات در طول زمان چرا نوترها جای کهنه ها را نمی گیرند؟
تا کجا ادامه دارد؟

20100208

اگه کفشت زود پاره می شه شاید به دلیل این که زیاد میدوی نباشه!.شاید جنس کفشت خوب نیست

20100201

کاش هنوز دهه ی شصت بود

از سیاست ننویسید میگیرن می برنتون
سایت های فیلتر شده نرین می گیرن می برنتون
ایمیل هایی که می اد رو باز نکنین می گیرن می برنتون
سرتون به کار خودتون باشه می گیرن می برنتون
اعتراض بدون مجوز جرمه نکنید می گیرن می برنتون
بشینید ببینید چی می شه که نگیرن یه وقت نبرنتون
کار نیست رکوده اما نگید که نگیرن نبرنتون
زندگی روز به روز داره سخت تر میشه ولی شاکی نباشین می گیرن می برنتون
این جا واسه امثال شما که می گین زندگی سخته کار نیست هزینه ها زیاده ما جوونیم و از این مزخرفات
جایی نیست یا ادم باشین یا می گیریم می بریمتون
من مردمون دنیا رو می بینم و حسادت می کنم اما کارم رو دوست دارم و وطنم رو
دلم برا ذره ذره ی این خاک که داره حروم میشه میسوزه ولی اگه میگیرن می برنم
چیزی نمی گم و تو خودم میریزم
از خودم و دور و برم دلخور میشم و ناراضی
شایدم مثل همه ی همسالای تمام دوران مدرسه و دانشگاهم رفتم
با یه دنیا حسرت یه دنیا آرزو یه دنیا افسوس
کاش حق ما رو کسی نمی خورد هر روز
کاش کسی بود می فهمید ما ها دلمون تنگه
کاش نسل ها پشت هم با دلتنگی نمی سوختن
کاش هنوز هم با دل خوش سرود بوی گل و سوسن می خوندیم
کاش همه چی کوپنی بود و کاش همون دهه ی شصت بود
اما اقلا از خودمون راضی بودیم

20100128

کاش انسان جانوری اجتماعی نبود

اینقدر آزار می دهند تا فراری شویم و بمانند خودشان با حماقت شان