20101008

تاویل در ادبیات نیمه سنتی

همیشه تا امروز مطمین بودم اگر آن شعر حمید را زمزمه کنم که
گوهر خود را فشاندم در پای بت هایی که باید می شکستم
لابد همه و خودم باید دریابیم که قطعن کسانی یا دست کم کسی بوده  که  ارزشی داشته (و خوب اگر داشته  هنوز هم دارد) و من وقت و احساسی پایش(ان) گذاشته ام و الان پشیمانم
و حسی همیشه مرا برای واگویی دوباره ودوباره اش(آن مصرع) تحریک می کرد
الان فکر کردم آن احساس علاقه ی من به همه ی دلبرکان غمگینی که نبوده اند نیست
و حتی خود مرحوم مصدق هم می توانسته یک همچین منظور آبگوشتی یی را متصورنباشد از کلامش
این پاسخی ست و اقراری ست به راه بیهوده رفتن
گمان اشتباه بردن
خیالات موهوم
و هر آنچه تو را از به پیش رفتن تا وقت مردن وا می دارد
سودای عشق و عاشقی و شاعر پیشگی در حواشی اوهام مرتبط با آن شوخی ای است که روزگار با نادانان ِهمیشگی می کند
و چون می بیند کسی به ترفندش پی نمی برد باز هم ادامه می دهد

1 comment:

Anonymous said...

خوشم میاد که میخونن سو تعبیر هم می کنن و حتی یه کلمه هم اظهار نظر نمی کنن. وبلاگ هم مفهوم و کارکردش دچار تغییر شده از ماهیتی تعاملی به یه چیزی مثل روزنامه تعبیر شده.ما بچه بودیم خیلی بیشتر از امروزی های وب مترقی بودیم

Post a Comment