20091226

The moon

when i was just ten my hobby was to explore night sky with my guide book.tonight i suddenly saw the sky after many years of ... and smiled to the moon.she is young tonight.her face is bright.she smiles to everyone.

20091222

?

A fractal is "a rough or fragmented geometric shape that can be split into parts, each of which is (at least approximately) a reduced-size copy of the whole,"[1] a property called self-similarity. Roots of mathematical interest in fractals can be traced back to the late 19th Century; however, the term "fractal" was coined by Benoît Mandelbrot in 1975 and was derived from the Latin fractus meaning "broken" or "fractured." A mathematical fractal is based on an equation that undergoes iteration, a form of feedback based on recursion.
This is a part of a page on wikipedia which makes me think about the past not just because i think nostalgically about my attitude on fractal theory when i was just 18 but because of the similarity between life and fractals.the cycles which happen one after another and make the whole life of humanbeing are all the same and in other words life is repeated.all! parts of life are all! the same but in different scales!!!

20091211

باید به خاطر بسپرم

من ناراضی ام همیشه یا واقعا حال مهر و عاطفه خوب نیست؟
من ناسازگارم همیشه یاواقعا این عده سر ناسازگاری دارند؟
آیا من همیشه هوای رفتن دارم یا واقعا عده ای می خواهند ما را از این خاک برانند؟
اگر نارضایتی ِ من به خاطر تب داری ِ جامعه است، اینها نیامده اند که بسازندو اگر قصدشان حذف دیگران است پس باین بمانم و دیگران را نیز تشویق به ماندن کنم
باید اگر بیکار می کنند عده ای، عده ای دیگر را من برای خودم و برای تو کار بسازم
اگر آگاهی نیست من باید چون شمع بسوزم تا دیگران راه را بیابند
اگر من بسوزم و در عوض دوباره همه چیز به تاراج نرود بهتر از انست که شهروند یک جامعه ی متمدن متکثر و ازاد باشم. من اجازه نمی دهم.تا من این جا کار دارم و اگاهم به محیط تنگ نظران فرصتی نمی یابند تا حماقت کنند

20091112

بابا امشب تولدته اگه بودی نمی دونم چی کار می کردیم ولی دوست داشتم بازم اقلا یه تولد دیگه بودی

20091111

چیز تازه ای نیست نه تنها برای من که حتی شاید چیزی باشد که هر لحظه همه آن را حس می کنند اما من دوست دارم همین الان به آن توجه کنم : کار ها که پیش نمی روند من اخم میکنم و همه باید بدانند که من اخمو ام و آنها باید بیچاره ها بدانند که من اخمو ام الان و هنگامی که اخمو نیستم یعنی همین الان احساس کرده ام دارد پیش می رود

20091107

The major sense of your life directly addresses to your childhood
working on emergent life solutions!

20090827

زبان باز کردم از سر خمر

ما همه بر تمنای دل خویش به راهی رفتیم
بی خود شده از خویش به آغوش بلایی رفتیم
کس چه دانست که در قلب حوادث چه گذشت
بی نشان هر یکی سوی نشانی رفتیم

ان یکی برد و دل خویش به شیدایی داد
وان یکی در دل امواج جان به هوایی می داد
گر تو دانستی به چه ره ایام رفت
من هم ان گه بزدم فال و خوش ایامی داد

20090823

سفر فرنگ

فرصتی بود برای آرامش
و خوب آن چه ما امروز نداریم و برای داشتن آن نیز نمی کوشیم
و تنها هوای نفس امروز در تهران حکم میراند
ای کاش این چنین نبود
تک تک ملت حق دارند از تمام داشتنی های دنیا بهره مند باشند
هر کس این را نادیده بگیرد نابود می شود
مردم کوچه در بلاد کفر گرسنه نیستند

20090712

خودخواه از خودگذشتگی را یاد میگیرد

20090625

میشد هزاران صفحه نوشت و میشود هزار صفحه نوشت در باره ی این انتخابات اما من تصمیم دارم فقط صبر کنم
آن چه بر ما گذشت نشان داد که هیچ نباید گفت که ضررش بر پیکره ی بشریت بیش از خسارت اوضاع بر شالوده ی حریت است

20090529

گاهی چنان غرق آرزوهایی که فراموش می کنی خود آرزوی کسی هستی

20090528

جوانی که تازه فهمیده هنوز خوشبختانه کودک است در چنبره ی حجم حجیم سرگردانی اش از خود یک سووالِ واضح دارد
کار، برای کار؟
چگونه باید کار، کرد برای لذت بردن و کار، کرد برای معاشِ بهتر و کارِ خوب کرد و کارِ گِل نکرد و حرفه ای شد و بود و ماند وفقیر نماند؟ اِنریچمنتِ همه جانبه چگونه میسر میشود؟
از یک امرِ فرهنگیِ عام المنفعه ی دوستانه آیا سخیف است امرارِ معاشِ علنی از گوشه ای؟
سرنخ گم شد

20090513

بلاگربرای من یه چیزس مثل ترین اسپاتینگ برام کلی معنی داره
بلاگر برای من یه دنیا خاطره کریه و دوست داشتنیه
من کم بلاگر میام می نویسم مثل اینه که یه چیزیم کجه
یه جام شکسته حالم بده
من وبلاگ فعال و پر از پست خودم رو میخوام

20090501

مربای به گرچه بی نظیره اما اگه نخوریش کپک می زنه
گل گرچه زیباست بگذاریش شب طمستون بیرون خونه یخ می زنه
بادوم گر چه عزیزه نشکنیش پوک میشه
کتاب گرچه تو کتابخونه خوشگله نخونیش مفتش گرونه
جوونی گرچه غرور انگیزه نجنبی به بادش دادی

20090422

Think of past.
exactly 21 years when i was 7.
exactly 10 years before when i was 18.
exactly 8 years before when i was 20.
exactly 6 years before when i was 22.

20090418

ناگهان به یادم آمد
تو خود حجاب خودی
از میان برخیز

20090417

زندگی چنان سریع می گذرد که نمیتوان گفت چقدر باید عجله کرد