20110227

One upon another time teaching

I've just started teaching Architecture one more time.This term i have an studio for Design Pracice II.
I use to write about it everyweek on http://designpractice.blogfa.com/

20110212

این بلاگ فیلترشده!!!!کجای این متن ها از مصادیق اعمال مجرمانه است؟
اینا که همش شخصیه

32, 57, 88

Tunis,
Yemen,
Egypt ,
and now Algeria
It is not like 1357 and not even like 1388 but
maybe somthing like 1332.

20110208

1408

به یارو میگن دو دو تا
میگه: من هنوز فوق دکتری ندارم
تجربه ی حرفه ام هم فقط هفت هشت ده ساله
 اطمینان ندارم بتونم با اینقدر دانشی که تا این سی سالگی اندوختم جواب درستی بهتون بدم
بذارین برم باز  بیشتر دقت کنم به سووالتون
من نیاز به جزییات بیشتری برای پاسخ به این سووال دارم

بارها تو گپ و گفت تعریف کردم از اینکه به خیلی ها گفتم باید هر لحظه هر کاری میشه بکنیم با هر چقدر توانایی که داریم
ارزیابی کارنامه ی هر کدام از ما نسبت به بستری که در اون هستیم و همه ی توانمون شکل میگیره

اما
اما
تازگی ها فکر میکنم
با این همه زوری که برای زندگی
 تغییر و تحول
و کار حرفه ای
میزنم
شاید وقت نکنم هیچ وقت زندگی کنم
شاید قبل از اینکه به اون چیزی که می خوام برسم
کلک ام کنده شه
واقعا بعید نیست چون این دورخیز هایی که ادم بی هوا می کنه یک هو یه دهه رو میسوزونه
هیچی به هیچی
من میگم:شاید زندگی کردن چیز راحت تری باشه

20101223

1454

Austere Fiscal Policy

20101211

1466

امروز هم مثل دیشب بود دیشب هم مثل خیلی روزهای قبل
در چنین شب ها و روزها یی نمی دانم چرا ولی

در روزهایش اگر کارها را بنویسم و به ترتیب اولویت ردیف کنم  که کار هر روزم است
باز هم کار دیگری می کنم
قرار است پروژه ی معلومی را در اولویت اول قرار دهیم اما به هر قیمتی شده هر کاری که شده از هر سطحی می کنم غیر از کار مرتبط با آن پروژه
البته فهمیده ام که در این طور موارد تنهایی خیلی مفید است و سکوت
که تنهایی را الان بدست اوردم که تمام بچه ها خیلی عجیب زود تر از همیشه از دفتر بیرون رفتند
و سکوت را هم کمابیش دارم به لطف این طرح های ترافیکی و آلودگی هوای این روز ها که این اطراف را تقریبا خلوت کرده
آنقدر که اگر یک ماه پیش این پارکینگ طبقاتی مجاور بازاری گرم داشت و هیچ وقت جا نداشت الان معمولا جای خالی دارد.

و اما در شب هایش خواب تمام مسایل کاری، زندگی، خاطرات تلخ و شیرین ، کلمه کلمه ی حرف هایی که روز قبل شنیده ام یا گفته ام جزییات اتصالات یک پروژه ی ساختمانی شماره تلفن ها کارهایی که کردم کارهایی که باید میکردم و نکردم قول هایی که دادم به خودم و عمل نکردم
سفر حضر
تاریک روشن
دور نزدیک
سرد گرم
ورزش خمودگی
کتاب روزنامه سیاست وهمه ی بقیه ی مزخرفات بی اهمیت
را در خواب میبینم شاید هم این دیگر بیداری است که همه ی این ها را در خود دارد
اغراق نمی کنم که خیلی تصمیم ها را هم که خیلی فنی هستند در خواب میگیرم
ذهنم یه روز هایی اصلا در اختیارم نیست و یه شب هایی واقعا نمی خوابم
یه روز هایی و شب هایی هم انگار نه انگار
شاید مریض نباشم چون جاییم درد نمی کنه ولی به احتمال زیاد این همه کار را حریف نیستم
یه چیزی لازم دارم که مثلا کارکردش باشه کند کننده زمان یا کند کننده ی کارکرد ذهن

منشا آلودگی هوا


خوب اگه مال گاز نیست اگه در شهرهایی که تا حالا الوده نبودند هم مشکل داریم اگه جمعه ها هم الوده ایم و اگه شب ها که تردد کمتره الودگی هم کمتره خوب لابد به سوخت جدید ربط داره دیگه چرا لج بازی می کنیم با سرنوشتمون
هوایی که لج باز ها تنفس می کنند هم که همینه
آقایون گورمون رو با هم می کنند
از سر تقصیرات ما زبون بسته ها بگذرین


ظاهرا تا بعد از انقلاب مهدی نیز نهضت ادامه دارد

20101121

Why Iran? Why Nigeria?

دو - بازی فوتبال با نیجریه لغو می شود
سه - نیجریه محموله ی اسلحه ی قاچاق از ایران را در بندر خود کشف می کند چه پلیس های زرنگی
چهار - وزیر امور خارجه که ناگهان در نیجریه ظاهر می شود همه چیز را سو تفاهم می داند
پنج - نیجریه قانونمدار شده و به شورای امنیت گزارش میدهد
شورای امنیت اینا رفته اند نهار که ناگهان
شش - همان شیطون بلاهای نیجریایی ناگهان 130 کیلو هرویین در محموله ی موتور ها ی ماشین از مبدا ایران و در نیجریه کشف می کنند

و به عنوان حسن ختام این را حتما حتما حتما بخوانید
یک - یعنی شوخی را خودمان شروع کردیم و بهتر بود بیشتر مدارا می کردیم
اروپا که نیست آقریقا است
دست توی هر سوراخی که نباید کرد

حالا کی آماتور تره؟
یک ایران
دو نیجریه
سه شورای امنیت
چهار شیطان بزرگ

ایران چرا اینقدر به نیجریه جنس قاچاق می فرستد؟
مقصد بهتر و پولدار تر وجود ندارد؟



20101118

1489

روزهایی را باید برای دفتر تکانی
کارگاه تکانی
و خانه تکانی
تخصیص داد
دیروز خانه ی مان را شخم زدیم
امروز کارگاه و ابزار و ماشین هایم را شخم زدم
شب هم شخم آخری به خانه می زنم و یه جاهایی را  رنگ امیزی می کنم
خیلی پایدار نیست شور و شوق حاصل از این جست و خیز ها
ولی همون اول شادابی ای به آدم میده کار بدنی
!که کم از یه تدخین سنگین نداره یه چیزی مثلن شبیه تزریق

دماغه ی امید نیک یا همان خاطره هایی که ارزو شدند و ارزو هایی که خاطره می شوند


دماغه ی امید نیک

واژه ی دماغه ی امید نیک برای من تداعی کننده ی یه آرزوی کودکانه ی دست نیافتنی یه و البته نه اروزی من و این اصلا مهم نیست که من برام چی تداعی میشه یا چرا یا اصلا دماغه ی امید نیک کجاست و خوردنیه یا پوشیدنی
به نظرم این جالبه که یه چیزایی تو یه جاهایی از حافظه میشینن بلند نمیشن و فراموش نمی شن و یه معنی ای هم واسه خودشون همیشه دارن که اگه خیلی هم فراموش بشن با یه یاداروی ساده باز خوانی می شن میان جلو و خودنمایی می کنن خوشحال ناراحت افسرده شاداب پریشون عصبانی و ...میکنن ادم رو
و اون چیزایی که حس بد به ادم میدن چه درست چه غلط همیشه بیشتر میان تو ذهن من
چه موقعی که شادم چه موقعی که غمگینم چه امیدوار و چه فسرده ام
چه اونا خاطره باشن چه آرزو
چه خاطره ای که آرزو شده امروز
چه آرزویی دست نایافتنی که دیگه خاطره شده

20101114

1493

یک اتاق ِ زندگی  نور کافی، رادیو، یه عالمه کتاب، میز گرد برا خواندن، میز کوتاه برا خوردن، جای کافی برا ولو شدن، حداقل دو گوشه ی مناسب برا قنبرک زدن، دیوار های کافی واسه میخ کوبیدن و اشیای تزیینی و خنزر پنزر های ریز و درشت در هر گوشه ای میخواهد که همه این جا هست پس می توان بیدار ماند و زندگی کرد هر شب تا دیرگاه 

20101109

بلاگ مخدر

بی شرف وبلاگ اعتیاد می آورد
مدتی کوتاه آمدم ننویسم  همان شد که ده سال است می شود
چیزهایی می خواهی بگویی که باید در واقع بنویسی
حرف هایی هست که گفتنی نیست نوشتنی است
از سوی دیگر در ظاهر خواننده نداری اما همه تو را با همین چند خط تفسیر می کنند چون خودشان همین را هم نمی نویسند
حرف هایی را که می نویسی دیگر نگفته نیستند چون حداقل یک بار مرورشان کرده ای
و در عین حال وبلاگ دوای تنهایی نیست که به مثلا دیوار حرف هایت را بزنی
یعنی وبلاگ نمی نویسی که تنهایی را پر کنی
فکر کنم در واقع حرف هایی هستند که ذاتن نوشتنی هستند نه گفتنی
یه چیزهایی مال شفاهی روایت شدن نیستند
یا حداقل اینکه خیلی چیزها را باید مکتوب هم کرد

و اما
رفیقی دارم که اصرار دارد نحوه ی برخورد ما با شرایط در دگرگونی ها ی بعدی حاصل از آن شرایط موثر است
مثلن  اگه عاشقیتی در میونه مهمه که باهاش انتلکتوال برخورد کنیم یا چاله میدونی و این در کیفیت عاشقیت موثره
دوست دارم نگم که قبول ندارم و ما تمام سرنوشتمون یه سری تکرار تاریخی یه و ترجیح میدادم چهار نفر پیدا میشدن نظرشون رو بشنوم

20101028

اشتغال زایی خلاق یا استثمار خلایق

پارکینگ طبقاتی سر کوچه ی دفتر مدتی ست افتتاح شده و کمابیش هم چیز قابل تحسینی است چون هم مکانیابی درستی دارد و هم نسبتا خوب و مرتب و اصولی است.قبل از اینکه وارد محدوده ی طرح ترافیکی شهر شوی در این پارکینگ توقف می کنی
هم دنبال جای پارک کردن نمی گردی هم مایملک ات در جای امنی خواهد بود

اوایل کاملا خوب بود مکانیزه و دقیق و یک نفر در درگاه ورودی همه ی دوربین ها گیت اصلی و دریافت هزینه و ...را کنترل می کرد تا وقتی که چند اتفاق افتاد
تعداد نه چندان کمی خودرو دارای لژ اختصاصی و دایمی شدند
برق ساختمان مدتی قطع شد و نظم و ترتیب خیلی سریع بهم ریخت
اسقبال زیاد شد وظرفیت ناکافی  بود پس روشهای خلاقی که خواهم گفت  مشکلات را مثل همیشه ایرانیزه وحل و فصل کرد

 حالا که مدتی است برق وصل شده پرسنل هم شده اند ده نفر
در طبقات می چرخند وراننده ها را هدایت میکنند تا پشت به پشت آنقدر پارک کنند که تمام سطح پر شود
سوییچ ها را تحویل میدهی ودر کیسه ای می ریزند
و اینجا ماراتن پرسنل حدود ساعت ده صبح شروع میشود تا مهره های بازی را تا شب هی عقب و جلو کنند
و قدیمی ها را با جدید ها جایگزین کنند
تازه واکی تاکی هم دارند

بازی بانمکی است
تازه اگر شب دیر برگردی ماشینت به جای طبقه پنجم در طبقه اول است که البته این هم قسمتی از هیجان بازی است
هم برای چند نفر اشتغالزایی شده هم انعام رفقا به هزینه ی پارکینگ اضافه شده
ایرانیزه کردن کارها یعنی همین

20101023

چرا آب و هوا عوض کردن خوب است؟

گاه گاه به شهر و محله ای میروم که در آن بالیده ام
در آنجا نوای جیر جیرک و البته نجوای موتور یخچال بیشترین  آلودگی های صوتی ممکن هستند
و کثیف ترین هوا کمی گرد و خاک دارد  چون ماشینی شاید اتفاقی به انتهای بن بست سری زده
وقتی برمیگردم به اینجا که شهر آرزوهاست برای ما
کمترین صدا مال چهل ثانیه ای ست که چراغ آن تقاطع قرمز است و ماشین های کمتری از زیر پایم رد میشوند
و تمیزترین هوا مال سحر است که دود دیشبی ها کم شده  و دود امروزی ها هنوز دمیده نشده
در محله ی من آدم های بیشتری غیر از صاحب خانه و سرایدار دفترم مرا می شناسند
 آخر هفته ها آب و هوا عوض کردن خیلی لازم است

20101019

روابط متقابل تحریم های اقتصادی اخیر و چارپایان اهلی

کارمزد حواله ی چندرغاز دلار به بیرون از ایران برابر خود مبلغ حواله است
داشتن یک کارت اعتباری برای پرداخت ان لاین  مستلزم خرید ارز به یک و نیم برابر گران ترین قیمت بازار است
پیدا کردن کسی که  چنین کاری کند گاهی روزها سخت است
بسته های پستی گاهی هیچ وقت به ایران نمی رسد
گاهی هیچ وقت نمی توانی بدون دوز چیزی را از گمرک ترخیص کنی
گاهی زیادی باید بدهی تا ترخیص کنی
همیشه و نه گاهی باید یک جاهایی پول های بی ادبی هم خرج کنی
تنور دلالان گرم گرم است
و این ها فقط تبعاتی ست که یک خرده پا با ان درگیر  است
تحریم ها پشم است

20101017

در باب چرایی وبلاگ گردانی

خلاصه کنم که گر چه به تعداد وبلاگ داران انگیزه ای برای نوشتن وجود دارد
اما من نه تنها نمی نویسم تا لزومن خوانده شوم
که نمی نویسم تا آنچه نمیتوان گفت را با این کاراکترهای کذایی گوشه ای ثبت کنم
و نمی نویسم تا نقدی ضرورتن بشنوم
حتی نمی نویسم  تا کسی که باید یا نباید شاید روزی ان را ببیند
این ها همه شاید تعدادی از انگیزه های دیگران باشد ولی مال من نیست
من برای نوشتن می نویسم
خیلی ساده هر روز می بینم چه کسانی از کدام سرور ها کدام کشور ها و چه و قت و چند بار این ها را می خوانند و پیغامی هم ندارند برای جا گذاشتن و می روند
من مینویسم چون نوشتن را دوست دارم حتی اگر خوانده نشود
به همین زیبایی

20101008

تاویل در ادبیات نیمه سنتی

همیشه تا امروز مطمین بودم اگر آن شعر حمید را زمزمه کنم که
گوهر خود را فشاندم در پای بت هایی که باید می شکستم
لابد همه و خودم باید دریابیم که قطعن کسانی یا دست کم کسی بوده  که  ارزشی داشته (و خوب اگر داشته  هنوز هم دارد) و من وقت و احساسی پایش(ان) گذاشته ام و الان پشیمانم
و حسی همیشه مرا برای واگویی دوباره ودوباره اش(آن مصرع) تحریک می کرد
الان فکر کردم آن احساس علاقه ی من به همه ی دلبرکان غمگینی که نبوده اند نیست
و حتی خود مرحوم مصدق هم می توانسته یک همچین منظور آبگوشتی یی را متصورنباشد از کلامش
این پاسخی ست و اقراری ست به راه بیهوده رفتن
گمان اشتباه بردن
خیالات موهوم
و هر آنچه تو را از به پیش رفتن تا وقت مردن وا می دارد
سودای عشق و عاشقی و شاعر پیشگی در حواشی اوهام مرتبط با آن شوخی ای است که روزگار با نادانان ِهمیشگی می کند
و چون می بیند کسی به ترفندش پی نمی برد باز هم ادامه می دهد

20101007

Great life

We just need a great day for freedom.
Now life devalues day by day.

20101003

Mor(t)al Connections!

He/She wants to connect with you on this or that social network to waste your time just like what he did with your friendship; whom you described before as one of the best......
What the hell does he mean?

20101001

پنبه ی زندگی

چکیده ی داستان همه یکیه
گرچه برش های زمانی متفاوتی ممکنه داشته باشه یا ترتیبش پس و پیش شده باشه
به هر حال همه داستانشون کلیات و تم های مشابهی داره