20110709

گلن گری،گلن راس با شرکت جرج مارشال

به نظر نمی رسید سر سری برگزار شده باشد کما اینکه میدانم آنقدر هزار تو دارد یک تیاتر روی صحنه بردن که نمی ارزد وقت نگذاری....خیلی اتفاقی با دوستان مهربانی به تیاتر رفته بودیم که دارند میروند ینگه دنیا....در کافه محبوب بالای تماشاخانه ساعتی راجع به ضرورت قاطی شدن در فرهنگ هر جا که میروی از جمله همین ینگه دنیا حرف زدیم تا وقت دیدن نمایشی از قلب غرب وحشی برسد
پارسا پیروزفر را به عنوان کارگردان نمایشنامه، دومین بار است که احتمال که دیده ایم. اما فکر کنم همین سنگر را آقای شیک پوش باید حفظ کند که بیشتر به شخصیتش می خورد تا سینمای عاشقانه یا سریال خانوادگی . با بچه ها پیش بینی کردیم حداقل بیست سال وقت دارد که یک ستاره ی کارگردانی تیاتر شود. بازیگران البته بهترین ها نبودند اما مشخص بود که بسیار تلاش کرده اند آن چیزی باشند که متن خواسته است
به نظرم اگر فیلمنامه ای چه بسا مشهور را  در تهران روی صحنه می بریم اگر نگوییم بازنویسی اما وقتی لحظاتی در داستان است که تقلید عین به عین اش نه مال فرهنگ ایران است نه در توان یک بازیگر غیر آمریکایی(باز هم به نظر من) حداقل باید کمی در همان قسمت ها تغییر داده شود تا ساختگی نشود....شاید هم این نوعی وفاداری به متن بوده که البته هم قابل احترام و هم مخرب کیفیت عمومی کار بوده است
بخشی از اقبالش را شاید مدیون تناظری باشد که بین متن و جامعه ی امروز ایران برقرار کرده است.....ما هم (البته مانند خیلی "جاهای دیگه) "امروز مثل ماهی در گه خودمون دست و پا میزنیم 

No comments:

Post a Comment